دخترم امروز صبح دوباره مربیت کلی ازینکه دختر خوبی هستی ازت تعریف کرد. شما هم کلی بغلش کردی.منم حسودیم شد. ناراحتم ازینکه نکنه شیرمو ازت گرفتم ازم دلخوری. اما نه تازه داری از وابستگیت بمن کم میکنی و متعادل میشی و بقیه از جمله بابا علی رو بیشتر دوست داری. اینطوری بهتره گلم. خیلی آخر هفته بهت خوش گذشت. کلی با بابایی عشق کردی. ده و نیم شب بود که بغلش نشسته بودی و با بشکن زدن من انگشتای کوچیکتو تکون میدادی و یاد گرفتی چطور بشکن بزنی. با بابایی رفتین تو حیاط ماشین شستین، از وقتی شیرت رو گرفتم بیشتر بطرفش می ری. بغلش میکنی، میبوسیش،تازه دیروز ساعت ٩ شب میگفتی بابا ، بجای علی و کلی میخندیدی. اما زمانیکه جدی هستی همون علی صداش میکنی. چقد...